انجام کار درست یا انجام درست کارها؟

اینکه به گوشه‌ای بنشینید و تنها به انجام شدن کارها فکر کنید قطعا خیلی ساده و آسان است اما کار درست این است که در این دام نیفتید و عقب نایستید. باید مطمئن شوید که انجام کارها برایتان سودآور خواهد بود و هرچه کمتر بهتر.
تصور کنید در یک جنگل قرار دارید و وظیفه شما قطع درختان است. شما آنقدر روی سرعت تمرکز می‌کنید که ممکن است مسیر را از دست بدهید. هرازگاهی بالای درختی بایستید و نگاهتان را به افق بدوزید که آیا در مسیر درستی قرار گرفته‌اید. کارآیی تنها به سرعت بالای شما نیست بلکه رسیدن به دستاوردهای بلندمدت است.

به گزارش‌های دریافتی بسنده نکنید

همه ما زمان و توانایی محدودی برای انجام کارهایمان داریم و اندازه‌گیری فعالیت‌ها و خروجی‌ها به تنهایی نمی‌تواند تعیین کننده مسیر ما باشد. گاهی این آمارها می‌تواند شما را گمراه کند که کارتان خوب پیش می‌رود اما واقعیت خیلی اینطور نیست!
بنابراین همیشه می‌توان این نتیجه را گرفت که “انجام کارهای درست مهمتر از انجام درست کارها است.” ساده به نظر می‌رسد اما در عمل بیشتر سازمان‌ها در دام دوم می‌افتند.

فرض کنید شما یک گروه توسعه کسب‌وکار با دو نیرو دارید. آنها وظیفه انجام معاملات را بر عهده دارند، بنابراین آنها با هزاران شریک بالقوه به رقابت می‌پردازند و هر چیزی از معاملات فروش، ادغام محصول، قراردادهای توزیع بین‌المللی، بازاریابی و غیره را انجام می‌دهند. اغلب می‌توانید تعداد این معاملات را اندازه بگیرید؛ اما آنچه تعیین کننده مسیر آینده شماست تاثیرگذاری است.

یا فرض کنید تیمی سه نفره در بخش مارکتینگ دارید که وظیفه برگزاری کمپین‌های مختلف را برعهده می‌گیرند. لیستی از تمام فعالیت‌های بازاریابی نیز در اختیارتان قرار می‌دهند مانند بیانیه‌های مطبوعاتی، به‌روزرسانی‌های وب‌سایت، مطالعات موردی مشتری، پست‌های وبلاگ، توییت‌های روزانه، صفحه طرفداران فیس‌بوک، شرکت در کنفرانس‌ها و غیره. با انجام روش‌های مختلف بازاریابی ترافیک زیادی دریافت می‌کنید. در این صورت نتیجه خوبی به دست می‌آورید اگر معیارهای اشتباهی را اندازه نگیرید. گاهی نرخ تبدیل خوبی از ترافیک ارگانیک خود دارید یا خرید محصول بیشتر از عدد موردنظرتان است اما باید توجه کنید که کارایی یک داروی اعتیادآور است و شما در حال مدیریت آنچه هستید که آن را اندازه‌گیری می‌کنید.

وقتی افرادی را در نقش‌های کاربردی استخدام می‌کنید، آنها می‌خواهند نشان دهند که در حال دستیابی به نتایج هستند و اندازه‌گیری نتایج با وظایف انجام‌شده آسان‌تر است. اما بسیاری از مدیران عامل و تیم‌های مدیریتی نمی‌توانند دستورالعمل‌های روشنی درباره اهداف شرکت تعیین کنند و مطمئن شوند که همه به سمت یک هدف پیش می‌روند. در واقع بسیار سخت است که یک استراتژی سالانه شرکتی که مبتنی بر حقایق باشد، تنظیم کنید.

واقعیت را در نظر بگیرید

بسیاری از مدیران عامل فقط به فعالیت خود ادامه می‌دهند: افزایش سرمایه، جلب توجه رسانه‌ها، شرکت در کنفرانس‌ها، استخدام کارکنان و … اما این موارد گاهی منجر به انحراف سازمانی می‌شوند، زیرا کارکنان تنها به تولید «کار» ادامه می‌دهند.

واقعیت این است که شاید بهتر باشد فعالیت کمتری انجام دهید اما فعالیت‌های «درست» را واقعاً خوب انجام دهید. برای انجام فعالیت‌های درست، باید با ارزیابی از بالا به پایین با آنچه در سازمان خود تلاش می‌کنید به دست آورید، شروع کنید. به همین دلیل است که همیشه تیم‌ها را تشویق می‌کنند تا یاد بگیرند که چگونه تفکر از بالا به پایین انجام دهند و نه فقط برنامه‌ریزی از پایین به بالا.

به دنبال چرایی ماجراها باشید

مدیران عاملی بسیاری هستند که در همه کنفرانس‌ها حضور دارند، در پنل‌ها سخنرانی می‌کنند و در حال کپی‌کاری از ویژگی رقبایشان هستند. اما آیا مشتریان شما به این موضوع اهمیتی می‌دهند؟ بدون توجه به اینکه هدف از فعالیت چیست و نتیجه نهایی چه خواهد بود، کارکنان را برای دستیابی به این اهداف هدایت می‌کنند. کارکنان قطعاً از دستورات پیروی می‌کنند و کارهایی را که شما از آنها می‌خواهید انجام می‌دهند اما نتیجه و تاثیرگذاری چالش بزرگ روبروی شماست.

به ندرت پیش می‌آید که بنیانگذارانی با هدف قوی پیدا کنید که به راحتی توسط رقابت، تمجید یا آنچه دیگران فکر می‌کنند، حواسشان پرت نشود. اینها بنیان‌گذارانی هستند که باید از آنها حمایت کنید. قطعا هیچ پیشرفتی در نوآوری از مسائلی که برای همه واضح است اتفاق نمی‌افتد.

کار سخت را انجام دهید و اهداف شرکت خود را مشخص کنید. آنها را روی کاغذ بیاورید. در مورد ماموریت خود شفاف باشید. همه باید بتوانند به این سوال پاسخ دهند که “چرا این کار را انجام می‌دهم؟” در غیر این صورت آنها احتمالاً کارها را درست انجام می‌دهند، اما کارهای درست را انجام نمی‌دهند.